علاقهی من به یادگیری و آزمایش با مشاهدهی مورچهها آغاز شد. شیفتهی حرکات موزونشان در زمان اسارت بین انگشت شست و سبابهام بودم. بعدها خواندم که با این روش از مورچههای دیگر کمک میخواهند. البته که هیچ مورچهای هم به کمک نمیشتافت و من در آرامش کامل آنها را بررسی کرده، بعد برای ارزیابی توانمندی و قابلیتشان آزمایشهایم را شروع میکردم.
از بچگی عاشق کلمهی آزمایش بودم و هستم. به احتمال زیاد این علاقه ادامهدار خواهد بود. چون به نظرم دنیا با آزمایشکردنهای گوناگون میتواند به جای بهتری تبدیل شود. با تماشای کارتون اتوبوس مدرسه و بعدها فیلم «لویی پاستور»، علاقهام به یادگیری و آزمایشکردن قوت گرفت.
یک دل نه صددل عاشق زیستشناسی شدم. تماشای جدیت و پشتکار پاستور آتشی در دل من بهپاساخته بود. دانشگاه آب سردی شد بر این آتشم. فهمیدم یادگیری لزوما منحصر به کلاسهای کسالتبار دانشگاه نیست.
تشنهی رسیدن به لذت یادگیری بودم، اما نه من زبان او را میفهمیدم نه او زبان من را . چهارچرخ ماشینِ یادگیریام پنچر شده بود. یک روز با خودم نشستم و صحبت کردم. فهمیدم تا زمانی که یادگرفتنام آلوده به ویروس است، من در همهی کارهایم شکست خواهم خورد.
درس و دانشگاه و آزمایشگاهِ آلوده به ویروس را رها کردم . به مشاهده و بررسی خودم نشستم. به نتایج خوبی رسیدم. البته که مشاهده و بررسی کماکان ادامه دارد.
دلتنگیام برای حضور در آزمایشگاه باعث شد تا تصمیم بگیرم این سایت را تبدیل به آزمایشگاه یادگیری خودم بکنم. به آزمایشگاه یادگیری من خیلی خوش آمدهاید. قرار است سایتام اتوبوس مدرسه باشد و من هم خانم فریزل.
تجربههایی را که در این مسیرکسب کردهام، در قالب پستهای روزانه منتشر خواهم کرد. امیدوارم خواندن آنها به اندازهی تماشای کارتون سفرهای علمی برای شما لذت بخش باشد.