بشر همیشه در حال تقلا بوده که راحت به هر چیزی که دلش میخواهد برسد. در روزگار ما، اینترنت این دسترسی را آسان کرده. اما این سهولت دسترسی روی تاریکی هم دارد؛ ذهن آشفته. شاید بهتر باشد تا برای شناخت و بهبود این وضعیت به دنبال مهرهی گمشده بگردیم، یعنی سکوت ذهن.
قدرت سکوت ذهن
دوباره خواندن کتاب «قدرت سکوت ذهن» را آغاز کردهام. دلیل؟ چون رایان هالیدی _نویسندهی کتاب_ نوشته: «برای تسلط کامل بر زندگی شخصی، برای زنده ماندن و رشد کردن در هر شرایطی، بدون توجه به شلوغی و همهمۀ محیط، سکوت ذهن ضروری است.» خب، در مرحلهی اول ساده به نظر میرسد؛ برای رشدکردن در هر شرایطی، باید روی سکوت ذهن تمرکز کرد. اما مگر به همین راحتیهاست؟
ذهن پراکندهی من
نوتیفیکیشنها، اکسپلور اینستاگرام، انواع اپلیکیشنهای گوشی، دورههای آنلاین مختلف، خروارخروار کتاب و جزوه که محصول جانبی هر کدام از دورههاست و طلب خواندهشدن دارند، کار را سخت میکنند. مصیبت از همینجا آغاز میشود: «اول با کدوم یکی شروع کنم؟ بذار ببینم این کیه تو تلگرام بهم پیام داده. خب این کتابم خیلی سنگینه، امروز نمیتونم تمومش کنم. بمونه واسه فردا. هییییییییع فردا آزمون پایاندورهی فلان دورهس. باید خوب بخونم. باید بهش بگم که برنامه رو عوض کنه، اینجوری تا سال بعدی یه پله هم بالا نمیریم که. ای وای فلانی هم رفت، لعنت به این دنیا که به کسی وفا نمیکنه. چی گفتی؟ کی این حرفو زده؟ نه بابا اینجوریام نیست… »
عوارض جانبی دوپامینهای آماده
کافیست کمی از دور به ماجرا نگاه کنم و به این نتیجه برسم: «چیز تازهای نیست، همان عوارض جانبی دوپامینهای آماده و در دسترسیست که اینترنت برایم به ارمغان آورده.»
اما این نتیجهگیری راضیام نمیکند. چرا همهی کاسهکوزهها را سر فضای مجازی و اینترنت و مافیها بشکنم. یعنی مانع اصلی تمرکز، اینترنت و گوشیست؟ پس ابوسعید ابوالخیر هم در دشمنی با گوشی، ابیات زیر را سروده؟
تا چند سخن تراشی و رنده زنی
تا کی به هدف تیر پراکنده زنی
گر یک ورق از علم خموشی خوانی
بسیار بدین گفت و شنو خنده زنی
خب آن موقع که اینترنت نبوده تا موجب حواسپرتی همعصران شیخ و تمرکز پراکندهی آنان شود. ببین، دارد از گفتوشنو و علم خموشی حرف میزند.
با باسواتها!
دوست همهچیزدان تمام کانالهای خبری، فرهنگی، هنری تلگرام و صفحههای اینستاگرامی را مطالعه کرده و قسمتی از دانش خود را هم از شبکههای خبری درون و برونمرزی فراگرفته و الان درسهایش را فوت آب است. مانده قسمت آخر این فرایند؛ اظهار فضل و بذل و بخشش دانش کسبشده در آن روز. تندتند شروع میکند به صحبتکردن. همهچیز را میداند و در تمام زمینهها متخصص است.
داستان تکراری عوام و خواص
مهم نیست که تو علاقهمند به موضوع بحث باشی یا نه، بالاخره با ترفندی پای تو را هم به بحث باز میکند: «چرا ساکتی. نکنه مخالفی؟ چی بگم واقعا. بابا کمی مطالعه بکن. ما همیشه از دست این عوام رنج میکشیم.» عامی که من باشم دهان باز میکند تا بگوید کسی که واقعا اهل مطالعه باشد، تشنهی اظهار فضل و متکلمالوحدهشدن نیست. اما سکوت میکنم. نتیجه رضایتبخش است. کاش یک نفر دوست همهچیزدان را هم از برق میکشید.
روشنتر از خاموشی
هر کسی یک سرگرمی دارد. سرگرمی من هم این است که به قرنهای گذشته سفر کنم و ببینم بزرگان آن دوران چگونه چارهجویی میکردند و آیا راهحلی هم برای چالشهای فکری من دارند یا نه. تفکرات منثور و منظوم عارفان و شاعران گذشته را زیرورو میکنم و میرسم به بایزید بسطامی. معتقد است که:
«روشنتر از خاموشی چراغی ندیدم و سخنی بِه از بیسخنی نشنیدم تا ساکن سرای سکوت شدم.»
سرای سکوت جای جالبیست حتما. وگرنه چرا باید سکوت کرد تا به آن جایگاه رسید؟
اهمیت سکوت ذهن
دوباره برمیگردم سراغ کتاب سکوت ذهن:
«سکوت ذهن باعث میشود تا ثابتقدم بمانیم و پیشرفت کنیم، راهکاری برای دستیابی به بینش هوشمندانه است و به ما قدرت درک این بینشها را میبخشد و هدف این کتاب دستیابی به چنین راهکاری است و نه تنها مدعی رسیدن به سکوتیم، بلکه میخواهیم همچون یک ستاره، همچون خورشید، آن را به دنیای بیرون بتابانیم، به دنیایی که بیشتر از همیشه به چنین نوری نیازمند است.»
افکار غالب بر جامعه مقابل چشمم صف میبندد. کاملا مخالف با ایدهی سکوت و درخشش است.
تشنهی درخشیدن باش
راههای رسیدن به درخشش در این عصر فرق دارد:
«همیشه در دسترس باش. سعیکن همه را مغلوب کنی. درخشندگی دروغین خود را در چشم و گوش مخاطب فرو کن و مدام این موضوع را به آنها یادآوری کن. دیگران خدای تو هستند، سعی کن به هر نحوی آنها را راضی نگه داری حتی به دروغ. زرنگ باش و مثل نقل و نبات دروغ بگو. لحظهای را به تفکر نگذران که دیگری گوی رقابت را از دستت خواهد قاپید. از تنبلی فکری لذت ببر. مانع اندیشهورزی دیگران شو. دسیسه بچین. بحث کن. سر هر موضوعی. حقانیت خودت را اثبات کن، حتی اگر حق با تو نباشد. ادا دربیاور. خودت نباش. فیلم بازی کن. همهچیز را جار بزن و…»
محصول سکوت ذهن
با وجود بمبارانهای بیستوچهارساعته و تزریق افکار غالب جامعه بر گوشهگوشهی فکر و روانم، تمایل دارم به سکوت. دوران کودکیام را از نظر میگذرانم. غالب اوقات ساکت بودم و درحال جذب اطلاعات. برای خودم عالمی ساخته بودم که هیچ بنیبشری نمیتوانست جفتپا بپرد داخلش و آرامشم را بهم بریزد. بهترین فکرها و تصمیمهایم از خاموشی سربرمیآوردند. سکوتِ ذاتیام فضایی ساخته بود تا خوب گوش کنم، خوب بفهمم و عمل کنم. سکوت ذهنی بود که به من فرصت میداد تا آزادانه بکاوم و بسازم. دو اصلی که در بزرگسالی، دستم از رسیدن به آنها کوتاه ماند.
چگونه میتوانم به سکوت ذهنی برسم؟
کارهای مختلفی را امتحان کردم از مراقبه بگیر تا نظارت دائمی بر افکارم. خیال میکردم تحمل درد کتف و زانو در مراقبههای طولانی و شمشیرکشیدن روی افکار و تجزیهوتحلیل آنها حرف اول و آخر را میزند. طولی نکشید که متوجه اشتباهم شدم. نه اینکه مراقبه و کنترل افکار بد باشد ها. نه. اما توسل محض به این روشها اشتباه است. انگار برگهی امتحانی پایهی سوم دبیرستان را بگذاری جلوی کودکی که به تازگی پایهی اول ابتدایی را پشت سر گذاشته.
تعادل؛ عامل رسیدن به سکوت ذهن
پس چگونه ذهنم را ساکت نگه دارم؟ با سکوت. به همین سادگی. سکوت در کلام مقدمهای برای رسیدن به سکوت ذهنیست. قدرتمندترین افکار در ساکتترین ذهنها خانه گزیده. اما اگر سخنگفتن، سکوت ذهنی را از هم میپاشاند، چرا خداوند قدرت تکلم به من بخشیده؟ آنوقت چگونه با دیگران ارتباط برقرار کنم؟ چگونه نیازهای روزمرهام را رفع کنم؟ نکتهی مهم این است؛ راه رسیدن به سکوت ذهنی از مسیر تعادل میگذرد.
تفکر قدرتمند با سکوت ذهن
قرار نیست از هیچ ور بام بیفتم. نه پرحرفی و نه روزهی سخن. سکوت در کلام یعنی بند و افسار زبان دست خودم باشم. دربارهی هر چیزی حرف نزنم. قبل از حرفزدن و بیان اندیشهام کمی بیاندیشم و در موجزترین حالت ممکن آن را به زبان بیاورم. کمگویی فضای ذهن را بیجهت اشغال نمیکند و آنوقت است که میتوانم به سکوت ذهنی برسم و صاحب قدرتمندترین اندیشهها باشم.
2 پاسخ
واقعن سکوت ذهنی برای مایی که توی این دنیای شلوغ زندگی میکنیم خیلی سخته. من که گاهی وقتا ذهنم در حد انفجاره بس که خرابکارای ذهن حرف میزنن و هر کدوم میخوان نظرشونو بگن.
صبا جون این کتابی که گفتی راهکار کاربردیای برای سکوت ذهن بهمون میده؟
اینکه سکوت خوبه رو که هممون میدونیم ولی اگه راهکار و تمرین بده خیلی خوبه.
میدونم چی میگی. شاید لازم نباشه ورورههای درونی را متوقف و سرکوب کنیم. وقتی اونا رو بپذیریم، شاید کمتر اذیت کنن. این در وهلهی اول مثل راهکارای تکراری و رنگورورفتهی کتابای پرفروش به نظر میرسه. اما وقتی واقعا اینو به عنوان یکی از بخشهای ساختاری خودمون میپذیریم، به یهدستشدن افکارمون خیلی کمک میکنیم. سکوت، سکون و بهرهوری پشت سر افکار متحد میان و موندگار میشن. اما اینو خوب فهمیدم که اون سکون و سکوت ذهنی دائمی نیست . باید برای حفظ سکوت و آرامش ذهنی هر روز تلاش کنیم، مثل خوابیدن، مثل غذا خوردن. میگما زهرا، شاید بهتر باشه درموردش بیشتر بنویسم. هممم؟