سلام گل صورتی. خوب هستی گل صورتی؟ من هم خوب هستم گل صورتی. خداراشکر که تو هم خوب هستی گل صورتی. امروز همینطور بیهوا دلم خواست برایت نامه بنویسم گل صورتی. برویم سراغ نامهی اول، گل صورتی.
شاید که پلنگ در لباس خاله خرسه خفته باشد
گل صورتی جان میدانی چرا برای تو نامه مینویسم؟ از شازده کوچولو یاد گرفتم. همانجایی که داشت با روباه در مورد گلِ سرخش حرف میزد. دروغش را بخواهی من هزار بار شازده کوچولو را خواندهام. راستش را بخواهی حتا یک بار هم نخواندهام. چون حس میکردم میخواهد من را نصیحت کند. برای همین سراغش نرفتهام. اما یک روزی که مابین دو هفتهی قبل و همین الان بود، شنیدم که روباه چه حرفهای زیبایی به شازدهی شالدرهوا میگوید. روباه به شازده کوچولو میگفت که مراقب گل سرخش باشد. من هم خواستم مراقب گل سرخم باشم. گل سرخی دمِ دستم نبود. پس تصمیم گرفتم به تو نامه بنویسم. گلِ صورتی دوست داشتنیی من که همهچیز را میداند. میداند که گاهی وقتها از دیدنش قلبم رنجیده، بعضی وقتها هم با دیدنش قاهقاه خندیدهام. پس مناسبترین گزینه خودِ خودت بودی گل جان. صورتی جان. گلِ صورتی جان جان. گل جان الان نگاهی به تیتر بالای نوشته انداختم. عجب چیزی نوشتهام. خب حالا شازدهی شالدرهوا را از چه طریقی به پلنگ خفته در لباس خرس ربط بدهم؟ خدا داند. فعلن برویم سراغ پاراگراف بعدی.
شکافتن درزهای پنهانگشته در مرضِ نیمفاصله
گل جان مرض نیمفاصله گذاری در من فزونی یافته. مرضِ نَکشیدن عشقم برای خواندن در مورد نیمفاصله برای یک بار و خلاص شدنم هم مزیدی بر علت گشته. برای همین سعی میکنم تا کلمهی دیگری را جای کلمهی مشکوک به رعایت نیمفاصله بنشانم تا کام دل بهبارآید. بفرمایید. سر همین بهبار آمدن هم دچار شک گشتگیِ فراوان گردیدم. ای بابا. قرار نبود که در مورد نیمفاصله حرف بزنم. نه. صبرکن. نیمفاصله مبحث جالبی است. اتفاقن به حال و اوضاع این روزهایم هم میآید. دمِ صبحی خواستم پنجرهی اتاقم را باز بگذارم تا کمی مغزم نفس بکشد، یادم نبود که گردوغبارِ همیشهمهمان در کوچهی ما قرار است راه نفسم را بگیرد. نمیدانستی کوچهی ما همیشه شاهد ساختوسازهای قانونی و غیرقانونی است؟ پس بدان و آگاه باش که یک نفر از سمت شهرداری یک سال تمام شبها سر کوچه کشیک میداد تا شهرکی کوچک جای ویرانههای دوتا خانهی قدیمی برپاگردد. شک نکن که تمام کارها هم قانونی بوده وگرنه چرا باید مامور، شبها با فاصلهی کمی از شهرک پیشفرض کشیک میداد. به این ترتیب هر سال به شمار سرخرهای مفتگویِ محل افزوده میشود.
آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است
همین ابتدای کار میگویم که آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است؛ فاصله بگیر و توضیح نده. همین. تمام. گل جان یک زمانی خیلی سعی میکردم همه چیز را حل کنم. تا حدی که خودم محلول میشدم. هیچ چیزی هم حل نمیشد و تغییر نمیکرد. مثلن من بارها صحبت کردم. توضیح دادم. شنیده نشدم. باز توضیح دادم. شنیده نشدم. باز توضیح دادم و حدس میزنی چه اتفاقی افتاد؟ بله کاملن درست است. شنیده نشدم و چیزی تغییر نکرد. از یک جایی به بعد به خودم شک کردم. یعنی گفتم شاید حرفِ مهمی برای گفتن ندارم. خم شدم. کجوکوله شدم. درد در تاروپودم رخنه کرد. چندباری صدای آخم درآمد. انتظار داشتم این بار حرفهایم قابل درک باشد. زهی خیال باطل. یک لحظه صدای آخم شنیده شد و دوباره همه چیز برگشت به حالت سابق. میدانی گل صورتی جان؟ این اواخر دیگر حوصلهی اشک ریختن هم نداشتم. یعنی انگار یک لحظه از خواب بیدار شدم. البته به کمک تکهی سوم.
شعبدهبازی به نام فرافکنی
گل صورتی بالام جان. داشتم میگفتم. من دوست ندارم کسی از دستم ناراحت باشد. مثل همهی آدمهای دیگر در سیارهیزمین. البته مرض من کمی شدتیافتهتر بود. یعنی کنار تمامی این تقلاها برای ناراحت نکردن دیگران هم، حسِ گناه بسیار استخوانداری جاخوش کرده بود. یعنی خیال میکردم اگر جوجهی نارس کبوتری از بالای درخت بیفتد زمین و جوجه نفله شود تقصیر من است. اگر کسی سرش درد بگیرد، فشارش بیفتد، دلش بشکند، اشکش جاری شود چه میدانم اگر زرتش قمصور شود هم مقصر من هستم. خیلی وقت است که از این موضوع آگاه شدهام. البته از آن اول هم آگاهی یافته بودم، اما فرافکنی دیگران و نابلدیِ خودم باعث شده بود فکر کنم حق با همه است الا من. فرافکنی میدانی چهچیزی میباشد؟ فرافکنی کار دوستی میباشد که هزاران بار از رفتارِ آزاردهندهاش صحبت کنی و او همچنان به رفتارش ادامه بدهد. زمانی هم که از او فاصله میگیری انگشت اتهام را بگیرد سمتت و سعی کند تو را مقصر جلوه بدهد. فرافکنیکردن را همهی آدمها بلد هستند. من هم بلد هستم.
برای همهی بیماران آلوده به مرض فرافکنی
گل صورتی جان. این نامه از من خیلی انرژی برد. نمیدانم چرا. با وجود تمرکز فراوان و قایم کردن گوشی، باز هم مجبور شدم بروم و گوشی در دست روی تختم دراز بکشم . بنابراین سعی میکنم نامهام را همینجا به پایان ببرم. فقط از تو خواهشی دارم. سعی کن هیچوقت فرافکنی نکنی و همیشه رکوراست باشی. البته که مهمتر از هرچیزی این است که مرعوب فرافکنیهای دیگران نشوی و بدون کوچکترین حس گناهی مقابلش بایستی. من هم اینکار را تمرین میکنم. یعنی اگر خودم هم نخواهم تکهی سوم نمیگذارد. این تمرین من را قدرتمند میکند. جوری که دیگر کسی نتواند با فرافکنیکردن من را کنترل کند. راستی شاید برایت سوال باشد که چرا در نامهام برایت تیتر و میانتیتر زدهام. چون دوست داشتم.
قربانِ گلبرگهای لطیفت
صبا
آخرین دیدگاهها