همهی انسانها طالب رشد و موفقیت هستند. اما گاهی گروهی از آدمها بهجای سختکوشی برای رسیدن به هدف، ترجیح میدهند که از تکنیکهای روانشناسی تاریک بهره بگیرند.
این حقهبازهای دوستداشتنی
ظاهرشان شباهت چندانی به آدمهای غیر قابل اعتماد ندارد. میکوشند خونسرد و مهربان بهنظر برسند. زیبا و جهتدار صحبت میکنند که همین جهتدهی به صحبتها گاهی اوقات آزاردهنده است. اما نه، شاید آنها تقصیری ندارند و مخاطب بهدلیل وسواس فکری و حساسیت بیمورد، آمپر چسپانده. خیرخواه هستند و همیشه دیگران را با تحسینهایشان بمباران میکنند. بسته به زمانبندی و محاسبات قبلی، کمکم تحسین جایش را میدهد به سرزنش و عیبجویی. فرد مقابل هر از گاهی پیامهایی ضمنی دریافت میکند مبنی بر اینکه گارد نداشته باشد، پرخاشگر نباشد، مغرور نباشد و از دیگران کمک بگیرد، خودش را در دایرهی افرادی مشخص و قابلکنترل حبس کند و با دیگرانی که خارج از این دایره هستند مشورت نکند.
هیجانهای آواره
بامزه هستند. برخیاوقات دروغهای بامزهای هم میگویند. اما این دروغها آنقدر بزرگ نیست که بشود جدیشان گرفت. کمی گذشته و حالا آن آدمهای خونسرد و مهربان، دمبهدقیقه خشمگین میشوند. ناپایداری هیجانی در آنها موج میزند. خب، شاید گرفتاریهای روزمره و سختیهای زندگی باعث بروز این رفتارهای عجیب شده. پس نباید خردهای به آنها گرفت. اصلا شاید حق با آنها باشد؟ یا شاید بهتر است با آنها مهربانتر بود؟ یا شاید بهتر است به خواستههای آنها بله گفت و به هر سازشان رقصید؟ شاید اصلا منظور آنها درست درک نشده؟ شاید… شاید… شاید…
به وقت شکار
کلاف بزرگی از شایدها درست میشود و همین برای ازبینبردن شفافیت ذهنی کافیست. ذهنِ پراکندهی آدمها بستر حاصلخیزی برای انسانهای مکار است. منظورم همانهاییست که در ابتدا مهربان بهنظر میرسند و به لطف آشنایی با تکنیکهای روانشناسی تاریک، در زمینهی ترغیب و قانعکردن دیگران ماهرند. اما روانشناسی تاریک چیست؟ کنترل ذهنی نامحسوس، بازیهای روانی، فریب و شستشوی مغزی. سؤال دوم؛ چگونه از سوءاستفادهگرانِ آشنا با این تکنیکها دور بمانیم؟ مایکل پیس _نویسندهی کتاب روانشناسی تاریک_ نحوهی تشخیص و اجتناب از چنین موقعیتهایی را شرح داده. بد نیست بخشهایی از این کتاب را باهم بخوانیم.
جلوگیری از استثمار روانی
تکنیکهای روانشناسی تاریک امروزه در سرتاسر جهان مورد استفاده قرار میگیرند. شاید شما این واقعیت را دوست نداشته باشید، اما نمیتوانید آن را تغییر دهید. بنابراین، یک انتخاب دارید؛ یا قدرت روانشناسی تاریک را نادیده بگیرید و این خطر را بپذیرید که قربانی بعدی اشخاصی باشید که به این تکنیکها تسلط کافی دارند و یا کنترل شرایط را در دست بگیرید و بیاموزید که چگونه از خود و افرادی که به آنها علاقهمندید در برابر اشخاصی که با ترفندهای بیرحمانه قصد استثمار روانی و آسیبرساندن به شما را دارند محافظت کنید.
تفاوت از زمین تا آسمان است
کسی که با انگیزۀ تأثیرگذاری آمده با خود میگوید:
«من میخواهم به شما کمک کنم تا تصمیماتی بگیرید که نتیجۀ بهتری به همراه داشته باشد.»
در حالی که شخص سوءاستفادهگر با این ذهنیت آمده:
«من میخواهم مخفیانه شما را کنترل کنم تا کاری انجام دهید که به نفع خودم باشد.»
بهترین موقعیت برای استفاده از روانشناسی تاریک
محیط کاری از دیگر بسترهای زمینهساز برای «سوءاستفادۀ پنهان عاطفی» است. افراد بیشماری هستند که تجربۀ کار با رئیس یا هر شخص مقتدر دیگری را دارند که به نظر میرسد حس گناه، ترس یا احساس وظیفۀ مرموزی را در آنها ایجاد کرده است. افرادی که از این طریق مورد سوءاستفاده قرار گرفتهاند هرگز نمیتوانند دلیل وجود این احساسات را درک کنند و تشخیص دهند که این احساسات از کجا نشأت گرفتهاند.
بمباران عاطفی، پرکاربردترین تکنیک
بمباران عاطفی تکنیکی است که معمولا در آغاز تعاملِ سوءاستفادهگران عاطفی با قربانیشان مورد استفاده قرار میگیرد. این تکنیک شامل نمایش ناگهانی و شدید احساسات مثبت نسبت به یک قربانی است. این مسئله ممکن است بسیار دور از ذهن به نظر برسد که اگر شخصی در تلاش است به شخص دیگری آسیب برساند، چرا در ابتدا باید اینقدر مثبت عمل کند؟ پاسخ این سؤال بسیار ساده است؛ زیرا این نمایش احساسات در خدمت اهداف خودشان طراحی شده است.
چرا بمباران عاطفی؟
تصور کنید در آغاز یک رابطه، بمباران عاطفی را بهعنوان یک نشانۀ منفی تشخیص بدهید، اما درعینحال با خود بگویید: «خُب، این شخص واقعا با من خوب بود و باعث شد احساس خوبی داشته باشم.» بعید است چنین عباراتی به پرچم قرمز یا علائم هشداردهنده در مورد احتمال وقوع سوءاستفادۀ عاطفی ختم شود. این کتاب سعی دارد به شما بیاموزد که چگونه ممکن است یک کلاهبردار عاطفی در پوشش محبت دروغین، اعمال خود را پنهان کند تا شما را به دام بیندازد.
رمز موفقیت استثمارگران روانی
سوءاستفادهگران باتجربه، در طول زندگی خود، افراد بیشماری را بهطور مخفیانه کنترل کرده و مورد سوءاستفاده قرار دادهاند و از هر تجربۀ سوءاستفادۀ عاطفی، درسی آموختهاند؛ بنابراین، آنها از شدت و زمان مناسب برای اعمال هر یک از تکنیکهای CEM در شرایط متفاوت به خوبی آگاهی دارند.
انکار واقعیت، شگرد کثیف سوءاستفادهگران
مهمترین مسئلهای که در بطن انکار واقعیت نهفته، تدریجیبودن آن است؛ چراکه سوءاستفادهگر بهیکباره با هدف از بین بردن سلامت عقلانی قربانی وارد عمل نمیشود، زیرا دستیابی به چنین نتیجهای تقریبا غیرممکن است. در عوض، سوءاستفادهگرانِ باتجربه، رویکرد «آرام اما نتیجهبخش» را دنبال میکنند. این رویکرد، زوال تدریجی سلامت روانی قربانی را به همراه دارد؛ تا جایی که اعتماد فرد به تواناییهای فردی رو به تحلیل میرود و بسیار آسیبپذیر میشود.
کی بود کی بود؟ من نبودم
… کنترلگران ذهنیِ نامحسوس اغلب ترسناکتر و منطقیتر از سایر سوءاستفادهگران هستند. برخلاف جامعهستیزان که بسیار هیجانی هستند، کنترلگرهای ذهنی نامحسوس فقط پس از بررسی دقیق وارد عمل میشوند. کنترل ذهن افراد به روشی که به هیچوجه قابل شناسایی نباشد کار سادهای نیست. این روش به دانش بسیار و کاربرد آگاهانه نیاز دارد. به همین دلیل، کنترلگران ذهنی افراد صبور و حیلهگری هستند. آنها همچنین از گرفتارشدن میترسند، بنابراین هدفشان این است که تا آنجا که ممکن است روشهای خود را پنهان کنند و ردی از خود باقی نگذارند.
خطر ورود به زمین بازی روانی طراحیشده براساس روانشناسی تاریک
قربانیان این نوع رابطهها به طرزی باورنکردنی با مشکل عدم اعتماد روبهرو میشوند و قادر به اعتماد به شخصی دیگر در هر موقعیت دیگری نیستند. این مسئله میتواند زندگی حرفهای و خانوادگی فرد را از بین ببرد که از قضا این دقیقا همان چیزی است که سوءاستفادهگر آرزو میکند.
جایی که فرد سوءاستفادهگر دستنیافتنی میشود
وقتی فردی در مراحل بعدی رابطه، بازی «دستنیافتنی» را آغاز میکند، باعث میشود طرف دیگر رابطه او را دنبال کند و بکوشد تا دوباره با شخصی که در حال دورشدن است ارتباط برقرار کند. همین مسئله باعث میشود که اعتمادبهنفس سوءاستفادهگر بیشتر شود و قدرت را در دست بگیرد. سوءاستفادهگران حرفهای، تعادل بازی «دستنیافتنی» خود را با تظاهر به اعمالی که نشانگر نزدیکی و قابلیت اطمینان بودنشان است، حفظ میکنند. همین مسئله منجر به ایجاد سردرگمی و بیثباتی عمیق روانی در ذهن قربانی میشود که بعدا میتواند به نفع اهداف سوءاستفادهگر به کار گرفته شود.
هدف اصلی روانشناسی تاریک
به بیان ساده، افرادی که تکنیکهای روانشناسی تاریک را بهکار میگیرند از فریب برای آسیبزدن و نه برای کمککردن استفاده میکنند. آنها به هر قیمتی و با نادیدهگرفتن آسیب واردشده به دیگران، فقط در راستای رسیدن به منافع خودشان عمل میکنند. برخی افراد تصور میکنند که اگر فریب در مقیاس کوچک باشد، نمیتوان آن را در دستۀ تکنیکهای روانشناسی تاریک قرار داد و فریب بزرگتر باید ذاتا تاریک باشد. این درست نیست. با کاوش در ابعاد وسیع فریب خواهید دید که اندازۀ یک فریب نیست که تاریکبودن یا نبودن آن را تعیین میکند؛ بلکه عنصر تعیینکننده در این میان، هدف پنهان در پشت فریب است.
یک پاسخ
صبا در محیطهای کاری این مسئله زیاد به چشم میخوره. کارفرماهایی که میتونن با حقوقهای خیلی پایین افرادی رو مدتها در محیط کار جمع کنند غالبا از این روانشناسی تاریک بهره میگیرند.