من نه منم نه من منم

همه دلخوشی هایم را چپانده ام داخل یک پاکت کاغذی زهوار در رفته و از پرتگاه آویزانش کرده ام. بعد، کار هر روزم این است که هلک و هلک بروم و زیر پرتگاه بایستم، نگاه های عمیق و فلسفی به آن بیندازم و آخر سر هم آهی جگر سوز بکشم و برگردم. صبح روز بعد دوباره از خواب بیدار می شوم و روز از نو و روزی از نو.

یا بهتر است بگویم خودم را شبیه قاصدکی می بینم که هر آن ممکن است دستی از آن بالا بیاید و من را بچیند. بعد با تمام قدرت توی صورتم فوت کند و من شبیه جرقه های کوچک فشفشه این طرف و آن طرف بروم . آخر سر هم که آتشم تمام شد، تالاپی زمین بخورم.

اما هیچ کدام از این تصویر ها من نیستم. من نمی توانم چند روز پشت سرهم به چیزی خیره شوم و آخر سر دست از پا درازتر، مسیر رفته شده را برگردم. وصله جرقه سرگردان هم به من نمی چسبد.سوال اینجاست که من دقیقا چه چیزی هستم؟

شیوا دوستم می گوید که صبا، تو شبیه یک دستگاه برقی مثل رادیو یا تلویزیون هستی.( اگر بخواهم راستش را بگویم، تلویزیون را خودم اضافه می کنم تا مصداق بارز «سینیخ رادیو کیمین فقط سس وریر» نشم. ترجمه ترکی به فارسی: تا مصداق بارز رادیو شکسته ای نشم که فقط یه بند می خونه). می گوید هر چند وقت یک بار تجهیزات فنی و برقی را می چینی کنار دستت، بعد خودت را باز می کنی، خازن و دیود ها را چک می کنی، اگر نیاز به تعمیر داشتند، آن ها را تعمیر می کنی و اگر اسقاطی شده باشند، یک نویش را جایش می گذاری.

من اما در خیالاتم خودم را اینطور نمی بینم. بیشتر شبیه کتابی هستم که هر چند وقت یکبار، خودم را ورق می زنم و درونم را مطالعه می کنم. حالا بگذریم که گاهی فراموش می کنم خودم را دم دست جا نگذارم و نور آفتاب رنگ جلدم را نپراند. یا حتی گاهی گربه ای آن را به دندان می گیرد و دوراخ دوراخش می کند( ترجمه از ترکی: قیمه قیمه اش می کند. البته که کتاب قابلیت قیمه قیمه شدن ندارد، اما من علاقه مند به استفاده از کلمه دوراخ دوراخ هستم).

نگاهی به ساعت می اندازم. الان است که رئیسم سر برسد. حالت آماده باش به خودم می گیرم. سرعت تایپم را بیشتر می کنم تا هر چه زودتر دم و دستگاهم را بچپانم داخل کیفم و مثل یک کارمند نمونه پشت لپ تاپ دفتر بشینم. با واقعی ترین دید، خودم را مشاهده می کنم. مثل پشه ای هستم که چسبیده به تار عنکبوت بیوه سیاه.

همزمان که محتوای امروزم را برای سایت تایپ می کنم، با حمیده، از بچه های گروه نویسندگی چت می کنم. حمیده یادش مانده که من توی گروه زبانش عضو شدم، پیشنهاد دادم و با کلی هیجان اعلام امادگی کردم. بعد مثل گاو سرم را انداختم و از گروه لفت دادم.

حمیده اگر از نزدیکانم بود می دانست که لفت دادن از گروه ها، کسب و کار من است. بیشتر مامانم از این قضیه اطلاع دارد و در واقع زخم خورده اصلی اوست. گروه تشکیل می دهم. مامانم را اد می کنم، کلی حرف های صد من یک غاز می زنم و برای تحول های گنده، طرح می ریزم. بعد فردایش که مامانم به من اخم کرد، سرم داد زد یا گفت:

صــــبـــــــــــــــاااااااااااااااا! گل گوروم بورا

(ترجمه: صبــــــــــــــا بــــــــــیا ببینم اینجا)

گروه را به مقصد نامعلومی ترک می کنم. واتس اپ و تلگرام مامانم پر است از گروه هایی که تشکیل داده ام، بعد مامان را عضو کرده ام و بعدتر مامان را با گروه تنها می گذارم تا به کارهای بدش فکر بکند. همه شان را به عنوان یادگار برای روز مبادا نگه داشته.

همزمان تایپ می کنم، با حمیده حرف می زنم، بیسکوییت می خورم، سایت شاهین کلانتری را چک می کنم و لیوان آبم راسر می کشم. در این بین هم به حرف های بی مزه خودم مبنی بر اینکه سر کارم اما سرکار نیستم می خندم. کماکان «لقب شتر گاو پلنگ» برازنده ام است.

خب مثل اینکه الحمدالله متنم به اندازه مناسبی برای انتشار در سایت بافته شد. منت خدای را عز و جل که استعداد بافندگی را به ضمیر وجودم افزوده. الان دیگر نه مشکلی با خودم دارم نه پاکتی که از پرتگاه آویزان است را نظاره می کنم. کدورتم با دلخوشی ها حل شده انگار.

 

6 پاسخ

  1. متن تون رو با هیجان خوندم تا برسم به آخرش و ببینم آخرش که چی؟! اما خوب هول هولکی جمعش کردین. خلاصه با این نوشته شما منم فهمیدم که من چقدر جدی ام😍واقعا شوخی سرم نمی شود که نمی شود. مرسی از این فرصت شناختی که من دادین.

    1. هیچی. 🙂 نوشته های من زیاد از قالب خاصی پیروی نمی کنن. بعضیاشون یه الگوی خاصی دارن. یعنی شرح ماجرا. بیان احساسات و در آخر نتیجه می گیرم. اما خیلی هاشون فقط شرح احساسات و افکاری که نسبت به اون موضوع دارم هست. خیلی هاشونم اینطوری نیست. مثل ابر بهاری که میاد یه دیقه با شدت تمام می باره و یه دیقه بعد خیلی خوشحال و خندون می ره سراغ زندگیش و آفتاب میاد بالا. من هم از شما ممنونم که برای نوشته من وقت گذاشتین و خوندینش.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *