تا حالا به اجزای سازندهی حال بد فکر کردهاید؟ یا عواملی را که در شکلگیری آن سهم زیادی دارند میشناسید؟ شاید برای شما این سوال پیشبیاید که چرا باید مکانیسم شناختی مغز را شناخت. شاید در مرحلهای از زندگی قرارگرفتهاید که دیگر قابلیتهای قبلی شما برای مدیریت حال بدی که تجربه میکنید به کار نیاید؛ احتمالن یا درست وسط چالش جدید و ناشناختهای گیر کردهاید یا با ویرانیهای بحرانهای پشتسرگذاشتهشده دستوپنجه نرم میکنید. اضطراب، مهمان ناخواندهی بهجامانده از این درگیریهاست که یکی از مهمترین عوامل حال بد بهشمار میآید. اما سوالی که پیش میآید این است که آیا تعریف دقیقی از اضطراب دارید؟
اضطراب چیست؟
دانستن این که چطور شد که اسمش را گذاشتند اضطراب خارج از دسترسی من و امثال من است یا به بیان واضحتر، حوصله ندارم! لطفن خودتان توی گوگل سرچ کنید. با علایمش هم کاری ندارم که حسابی دمار از روزگار ما درآورده. شناخت و درک علایم اضطراب نه برای من و هموطنان من، نه برای من و همکلاسیهای دوران مدرسهام، نه برای من و همدانشگاهیهایم و نه برای من و الی ماشاءاللههایم دشوار نیست. از طرفی صمیمیت مردم شریف ایران بهحدی با این کلمهی سهبخشی زیاد است که امآرآی سرخود، یک سر تشخیص دلیل شکایات اطرافیانِ بیمار خود را به زلفِ اضطراب گره میزنند و بدینوسیله بهکمک دستگاه امآرآی نامرئیِ خود موهای اکثرِ مناطق کلهی دیگر هممیهنان را تُنُک مینمایند. غرض از کشدادنِ این پاراگراف، شرح مناطق مغزیِ درگیر در این چالشِ احساسی رنجآور است.
ناحیهی مغزی درگیر در اضطراب
بهتر است قبل از آنکه در مورد بخشهای درگیر مغز طیِ فرآیند اضطراب توضیح بدهم، گریزی بزنم به آن زمان که آبزیان میخواستند قدم مبارک خود را روی خشکی بگذارند. خب گریز را زدم و تمام شد. حالا برویم سر وقت اولین دوزیستی که وارد خشکی شد و بعد از خودش نوادههایش که خزندگان، پرندگان، پستانداران و… را برجای گذاشت. برای واردنشدن به فاز گیسوگیسکشی سر اینکه اجداد انسانِ امروزی (هوموساپینسها) فرصت زندگی در خشکی را از همین چرخهی تکاملی گرفتهاند یا نه، از این قسمت لیز میخوریم تا امشب استخوانهای داروین در گور نلرزد. بههرحال به گوش استاد درس عمومیِ دوران دانشگاهم نرسد که معتقد بود زیستشناسی علم ملحدهاست. اما باید بدانید که مغزِ من و شما و داداش و عموی بغلدستیتان از چند بخش تشکیل شده؛ بخش پایینی که مربوط به همان باباخزندههامان است، مغز بینابینی که مختص پستانداران است و بالاترین بخش مغز که متعلق است به مغز انسانی یا همان مغز هوموساپینسی.
حالا برویم سراغ ناحیهی مسئول در ایجاد اضطراب که همان بخش بالایی مغز است.
تاوان بالانشینی اضطراب را ما باید بدهیم؟
مغز بالایی (انسانی) ما سره را از ناسره تشخیص میدهد و حال خوب و بد ما هم برعهدهی مغز پایینی (خزندگانی) است. با این حساب برای اینکه بفهمیم آیا اضطراب متعلق به مغز بالایی است یا پایینی باید اول بدانیم که چه احساسی را ایجاد میکند. معمولن به اشتباه، مفهوم ترس و اضطراب یکی درنظر گرفته میشود که اینطور نیست. ترس در مغز پایینی پردازش میشود اما اضطراب در مغز بالایی. اما ما که آن بالا گفتیم مغز پایینی مسئول حال خوب و بدمان است. پس چرا اضطراب به مغز بالایی پرکشیده؟ یا اینکه اضطراب جزو احوالات بد و خوب محسوب نمیشود.
در جواب باید بگویم که اضطراب فقط مختص انسان است. یعنی پوستِ هیچ تمساحی بهخاطر اضطراب بالا جوش نمیزند. مهمترین دلیل متفاوت بودن جایگاه اضطراب به این برمیگردد که مربوط به آینده است. یعنی اضطراب احساسی است که بهخاطر احتمال وجود خطری در آینده در گونهی انسانی ایجاد میشود. آن هم احتمالی که هیچ قطعیتی در رخدادن و دوری و نزدیکی زمانوقوع آن نیز وجود ندارد. ترکیب پیشبینیکردن خطر و عدمِ قطعیت در رخدادن خطر، سیکل معیوب و طولانی مدتی را برای نوع بشر به ارمغان میآورد. از طرفی یکی از دلایل دیگری که اضطراب در مغز بالایی پردازش میشود به این برمیگردد که اطلاعات ذهنی ما وقوع خطری در آینده را هشدار میدهند، درصورتیکه مغز خزندگانی ما بدون نیاز به صرف انرژی برای جمعآوری اطلاعات تنها با تکیه بر نشانهها کار میکنند.
این پست بهروز خواهد شد.
3 پاسخ
عالییییی بود چه جالب با تشبیهات طنازانه مقالهات رو جذاب و خواندنیتر میکنی.
مهناز جان این شکلی آخه به خودمم بیشتر خوش میگذره☺🤗