یار مهربان بارها در زمینههای مختلف ثابت کرده که دوستی هنرمند، باسود و بیزیان است. اما آیا میتوان از آن برای برداشتن شکافهای ارتباطی سود جست؟
آداب ارتباط از دوران کهن تا حالا | میراث اجداد نخستین
در آغاز فقط اصوات نامفهوم بود. بعد تبدیل شد به نقاشیهای روی دیوار. کمکم اصوات نامفهوم سروشکل معین و قابل فهمی پیدا کرد. کمتر کسی میداند صداهایی که اجداد نخستین ما _موقع شکار، عصبانیت یا دیگر حالات انسانی_ تولید میکردند، چه تفاوتی با هم داشته. یا شخصا خودم نمیدانم اولین آدمی که دیوار غارها را خطخطی کرد، چه رؤیایی در ذهنش جولان میداده. به گمانم هر انسانی از تولد تا بزرگسالی همان سیر را طی میکند. موقع تولد عربده میزند که چرا مرا از آنجای ساکت و راحت کشاندید به این جهنمدرهای که هزارتا کلهی سبزپوش، سوراخهای دماغشان را نشانم بدهند و دندانهای کجوکولهشان را به نمایش بگذارند. البته از پشت ماسک. بعد هم با خودکار و مداد میافتد به جان دیوارها و نقاشی میکشد.
در ابتدا کلمه بود | داستان تولد شکافهای ارتباطی
داستان با تولد کلمه متفاوت شد. از وقتی کلمه پیدا شد، ارتباطهای انسانی رنگ دیگری گرفت. آن اصوات بیمعنی و نقاشیهای روی دیوار غارها نمیتوانستند به خوبیِ کلمات، پیامها را بین انسانها ردوبدل کنند. درست مثل وقتی که هر آدمزادهای چند ماه (در بعضی موارد چندسال) بعد از غانوغونهایش، اولین کلمات را به زبان میآورد یا وقتی مثل نگارنده، سیرکی از آدمکهایش را روی دیوارهای خانه نقاشی میکند و با شیرینزبانیهایش دل مادرِ به ستوهآمدهاش را میخرد. اما هنوز شکافهای ارتباطی بین انسانها حس میشد. پس بشر زبان را اختراع کرد. بعدها بهخاطر تنوع نژادی و اقلیمی، هر منطقهای زبان خودش را اختراع کرد. برای این زبان، یک دستورزبان منحصربهفرد تبیین کردند تا همه در یک قالب واحد با هم صحبت کنند و شکافهای ارتباطی بین انسانها کمتر شود.
رنجی که پیشفرضهای ذهنی میآفریند | درجستوجوی بهترین گزینه
اما آیا با اختراع زبانهای منحصربهفرد، مشکل ارتباطی بین آدمها کاملا ازبین رفت؟ البته که نه. هر کسی با پیشفرضهای ذهنی خودش کلمهها و جملههایی که از دهان طرف مقابل خارج میشد، تحلیل میکرد و برچسب میزد. پس سوء برداشتها بیشتر شد. از طرفی هر انسانی علاوهبر دیگران با خودش هم صحبت میکرد. این ارتباط، ذهنی و بیشتر انتزاعی بود. گاهیوقتها که فردی میخواست کشفهای ذهنی خودش را به دیگری منتقل کند دچار مشکل میشد. تصور مفاهیم ذهنی که ساخته و پرداختهی ذهن یک فرد بود برای فرد یا افراد دیگر سخت بود. بعدها آدمها مکاشفات ذهنی و ایدههای خودشان را در قالب کتاب به گوش که نه به چشمِ آدمهای دیگر رساندند. کتاب گزینهی خوبی برای مبادلهی دانستهها و ادراکات میان انسانهای مختلف، بدون جردادن یقه و مبارزهی تنبهتن بود.
تنهای تنها | فرشته یکبار در میزند
انسان، در ذهنش تنها و عریان است، بدون هیچ نقاب یا پارازیتی که بخواهد مفاهیم را وارونه نشان بدهد. در تمام لحظههای زندگی با ذهنش گفتوگو میکند، استدلال میکند. بحث میکند. شاید هم با آن دستبهیقه شود. اما گاهی رشتهکلمههای جدیدی بر ذهن و قلبش جاری میشود. کلمههای جدیدی که نظیرش را هیچجایی نخوانده و نشنیده. این کلمهها منبع مشخصی ندارد. نویسندهها اسم آن منبع را گذاشتهاند فرشتهی الهام. این فرشته هر چیزی الهام میکند از ساختن کشتی بگیر تا ساختن کوادکوپتر. از نوشتن نظریهی جدید تا نقض نظریههای قبلی.
دردسرهای همای سعادت | نبرد با شکافهای ارتباطی
حالا آن کسی که همای سعادت شانههایش را مورد عنایت قرار داده میخواهد آن ایدهی استثنایی و بینظیر را با دیگران درمیان بگذارد. نتیجهی عملیات؟ موفقیتآمیز نیست. چرا؟ چون فرشته به زبان مخصوصِ آن آدم با او صحبت میکند، نه به زبان همهی آدمهای دنیا. پس آن فرد بختبرگشته خیال میکند که دیگران هم به همان اندازه متوجه اهمیت ایدهی نوآورانه و حرفهایش میشوند. و آنها متوجه نمیشوند. همین اشتباه باعث سرخوردگیاش میشود و خیال میکند که آن ایدهها صرفا توهمات ذهنی خودش بوده. این هم اشتباه دوم.
کتاب بخوان تا میتوانی | چرا باید بیشتر کتاب خواند؟
اما برای آنکه فرشتهی الهام پشت دستش را داغ نکند و فرد برگزیده هم ناامیدانه به جرگهیِ متوسطالحالها نپیوندد، چه کار باید کرد؟ باید بیشتر و بیشتر کتاب خواند و زبانِ دیگران را شناخت؛ زبانی که به سادهترین روش ممکن پیام را به مخاطب برساند. کتاب را میتوان بهترین مرجع برای دسترسی به زبان ذهن آدمهای دیگر و وسیلهای برای تراشدادن ایدهها دانست. ایدههایی که در ابتدا خام و غیرممکن بهنظر میرسند، در ذهن یک فرد کتابخوان، پختگی لازم را برای ارائه پیدا میکند. فردی که حرف یا ایدهی نویی دارد، بهتر است با دنبالکردن نویسندهها و کتابهای تأثیرگذار به این روند سرعت ببخشد. حالا کافی است یکبار دیگر پیِ آن رشتهکلماتی برود که فرشتهی الهام دمِ گوشش گفته بود. شاید اینبار برخلاف دفعههای قبل که تلاشهایش محکوم به شکست شده بود، بتواند پیامش را به دیگران برساند و با کمک بیشترخواندن _بهتدریج_ شکافهای ارتباطی را کوچک و کوچکتر بکند.
در این پست فقط به یکی از مزیتهای بیشترخواندن اشاره کردهام، اگر به نوشتن علاقهمندید شاید خواندن این پست برایتان مفید باشد:
2 پاسخ
با آرزوی توفیقات روزافزون. در ویرگول بنده رو دنبال کردید و خوشحال شدم مجدد از سایت شما بازدید کردم. البته سایت شما را در فیدخوان داشتم از قبل و مرتب دنبال می کنم
سلام آقای رحیمی بزرگوار. باعث افتخاره که از سایتم بازدید میکنید. نوشتههای شما برای من خیلی آموزنده و راهگشاست. ممنونم از آرزوی خوبتون.