کلیپهای کوتاه، معمولا اولین گزینه برای کسانیست که میخواهند به شناخت خوبی از عوالمات درونیشان برسند. کتابهای روانشناسی و خودیاری در جایگاه دوم قرار میگیرد و آخر سر هر فردی بسته به وضعیت روحی خودش تصمیم میگیرد برود سراغ تراپیستی که دوستش میگوید لنگه ندارد. البته ممکن است در انتخاب تراپیست مناسب سهلانگاری کند و رفتوبرگشتهای مکرر نتیجهای جز لنگهبهلنگهشدن خودش نداشته باشد. شاید بهتر باشد قبل از آنکه برویم سراغ سهگزینهی قبلی، کمی بیشتر با خودمان آشنا شویم. آزادنویسی، یکی از بهترین ابزارها برای آشنایی با خود است. اما ارتباط آزادنویسی روزانه و خودشناسی در زندگی شخصی ما به چه شکل است؟
اینا کجای کتاب بود | امتحانه یا انتقام؟
قبلا اینجوری نبود. یک دور کتاب را میخواندی و بعد از آزمون، معلم نمرهی کامل را میکاشت پای ورقه. بعد وارد مقاطع بالاتر شدی و دوباره فصل امتحانات سر رسید. قرار بود کتابی صدصفحهای را طی یک بازهی زمانی کوتاه بخوانی و امتحان بدهی. کتاب را یک دور میخواندی و بعد با خودت میگفتی: «این که سخت نبود. همون حرفای همیشگی رو میگه دیگه. فقط یهکم مطلب تازه بهش اضافه شده. اونا هم یادم میمونه.» میرفتی سر جلسه و دیدن سوالات همان و خالیشدن دیگ آب جوش روی کلهی مبارک همان؛ این سوالها را از کدام جهنمدرهای آورده بودند؟ اینها توی همان کتابی بود که دیشب خواندی؟ و… این اتفاق بارها و بارها تکرار شد. کمکم میانهی تو و کتابها شکرآب شد. اما دلیلش چه بود؟
اشتباهی که میکنیم | راحتخوندنو با بلدبودن عوضی نگیر
وقتی شروع به خواندن متن پیچیدهای میکنی، گمان میبری با یکبار خواندن، زیروبم همهی سطرها را دانستهای؛ غافل از اینکه خطای شناختی آمده سراغ تو. وقتی متنی را میخوانی، خواندن راحتِ متن را با تسلط بر مفاهیم گنجاندهشده در آن اشتباه میگیری. خب تکلیف روشن است؛ باید چندبار کتاب را بخوانی تا بفهمی آن کلمات و سطرهایی که بار اول بهنظرت اراجیف میآمده، منظور اصلی نویسنده را میرساند.
در روز چند بار خودتو میخونی؟ | ملاقات خصوصی
از خواندن کتابها نوشتم تا برسم به خواندنِ خودمان. در روز چندبار خودمان را میخوانیم؟ در یک هفته؟ در یک ماه؟ چقدر از جیکوبیک خودمان خبر داریم؟ چقدر آن جیکوبیکها را جدی میگیریم؟ چطور میتوانیم خودمان را بخوانیم؟ اصلا بلد هستیم خودمان را بخوانیم؟ چرا باید خودمان را بخوانیم؟ روزی چند بار با خودمان ملاقات میکنیم؟
خودخوانی یا خودشناسی؟ | بازاریابان تأسفبرانگیز
مبحث «خودخوانی» امروز ظهر متولد شد؛ البته که منظور از خودخوانی همان خودشناسی است. در حال خواندن مطلبی بودم که بهخوبی مفهوم حافظهی کاذب را با ذکر مثال شرح داده بود. ایجاد حافظهی کاذب شگرد بازاریابانیست که با تلقینِ خاطرهای دروغین و ایجاد حسرت در مشتری، خرِ خودشان را میرانند تا محصولاتشان به فروش برود؛ شاید هم دروغهایشان. حین کنکاش در ویژگیهای رفتاری این افراد بودم که فکرم متوجه اهمیتِ مسئلهی خودخوانی و بهدنبال آن خودشناسی شد. باری، این همه از حافظهی کاذب و تحمیل هویتهای دروغین صحبت کردم تا اهمیت خودشناسی را گوشزد کنم. چرا که اگر منِ نوعی شناخت خوبی از خودم نداشته باشم، به سادگی فریبِ غمازیِ دیگران را خواهم خورد. خب برای خودخوانی موثر باید چه کار کرد؟
ارتباط آزادنویسی روزانه و خودشناسی
آزادنویسی یکی از بهترین روشهاییست که من به کمک آن خودم را از زاویهی بیرونی میبینم و میخوانم. حین نوشتن میتوانم به خوبی خودم، دیگران و شرایط را بررسی کنم و پیوندهای معناداری را بین اتفاقات عجیبوغریب زندگیام بیابم. همینطور میتوانم الگوهای رفتاری تکرارشوندهی خودم و بقیه را تشخیص بدهم. آزادنویسی سریع و بیوقفه برای من بهمنزلهی یک ابزار مناسب برای افزایش تمرکز ذهنیام است که به کمک آن میتوانم بر محتوای پیچیدهی ذهنی و روانی خودم مسلط شوم تا در مقابل غافلگیریها و شرایط بهظاهر ناخوشایند واکسینه شوم.
کنجکاو هستم تا بدانم شما از چه روشی برای شناخت بهتر خودتان استفاده میکنید تا به تسلط برسید؟
7 پاسخ
واقعن آزادنویسی یکی از بهترین چیزاست. بعد از اینکه کلی مینویسی یهو یه چیزایی شکل میگیره که خودت هم شگفتزده میشی. من عاشق اون لحظهام. البته اگه اون چرت و پرتهای تکراری قبلش رو تحمل نکنیم به اون حس ناب هم نمیرسیم.
تو خیلی خوب در این رابطه مینویسی یولداش. بازم بنویس😘
آره زهرا. فکر میکنم یکی از مهمترین مزیتهایی که آزادنویسی داره اینه که تو میتونی به تفکیک افکار، احساسات و خاطرهها رو بیاری روی ورد و اونجا یه بار دیگه مشاهدهشون کنی. این مشاهدهگری خودش باعث میشه اون چیزایی که مهم هستن رو سوا کنی و بقیه رو بندازی دور. یه نوع نظم ذهنی میده به آدم. من که عاشقشم. به روی چشمم بازم مینویسم یولداش جونم❤