لایه‌های پنهان یک گوهر|اهمیت پرسشگربودن

احساس می‌کنی زیروبم همه‌چیز را می‌دانی. خیالت راحت است که واحدهای انسان‌شناسی را به‌خوبی پاس کرده‌ای و نشانه‌ها را می‌گذاری پای تفاوت‌های فردی. آژیرهای هشدارگر (اعم از الگوهای رفتاری تکرارشونده، دویدن‌های بی‌حاصل و افت عملکرد و…) را سگ‌محل می‌کنی و آرام و آسوده به زندگی ادامه می‌دهی. زندگی که متوجه می‌شود تو در فضای دیگری سیر می‌کنی آستین‌ها را بالا زده و وارد میدان می‌شود. اولین درسی که از این بالاپایین‌شدن‌ها یاد می‌گیری، درک اهمیت پرسشگری‌ست.

چرا پرسشگری؟

جواب خیلی واضح است؛ چون پرسشگری مفاهیم را مجددن در صفحه‌نمایش افکارت بازنمایی می‌کند. این روند مانع از آن می‌شود که تحت آشفته‌بازار ذهنت با پیش‌فرض‌های متعصبانه همه‌چیز را تعبیر و تفسیر کنی. درست همان‌طور که مانع از استقبال و پذیرش کورکورانه‌ی روایت‌های شخصی سایر انسان‌ها از وقایع می‌شود. اهمیت پرسشگری زمانی بیشتر به چشم می‌آید که تو در مقابل  رشته‌ی بمباران‌های احساسی و جهت‌دار بدون تاثیرپذیری از جو به‌وجود آمده، عملکرد مستقلی داشته باشی. در واقع پرسشگری راهی برای احیای شجاعت فکری‌ست.

پرسشگری به مثابه‌ی هندسه

درس هندسه را یادت می‌آید؟ این درس یکی از شیرین‌‌ترین و جذاب‌ترین مباحثی‌ست که از کودکی با آن مواجه شده‌ام. می‌گویم مواجه چون خودم از سر کنجکاوی سراغش نرفته‌ام. برگردیم سراغ هندسه. کلاس سوم دبستان بودم. همان زمانی که نیمی از  آرواره‌های بالا و پایینم در فقدان ازدست‌رفتن دندان‌های شیری سوگواری می‌کردند. برای اولین‌بار با فرض و اثبات و سایر مخلفات آشنا شدم. دست نگه دارید، سوالی برایم مطرح شد در ارتباط با هم‌زمانی افتادن دندان‌های شیری و آشنایی با مباحث هندسه. آیا کلاس چهارم نبود یا پنجم؟

عکس فیثاغورث را برای اولین بار در کتاب ریاضی پنجم دبستان دیدم و مطمئنم که آن‌موقع تمام دندان‌های شیری را به‌دست کلاغ‌های دندان‌بر سپرده بودم. از طرفی سیاست کاری مدرسه‌ای که در آن درس می‌خواندم _طبق قوانین نانوشته_ آشنایی زودهنگام با دروس پایه‌های بالا حتا در سطح راهنمایی و دبیرستان بود. بنابراین همان فرض اول یعنی کلاس سوم درست است.

از آن‌جایی که این حرف‌ها برای فاطی تنبان نمی‌شود، برای بار دوم بازمی‌گردیم سراغ هندسه. از قرار معلوم واژه‌ی «هندسه»، فرمت عربی «اندازه‌»‌ی خودمان است. البته من را که به مراسم نام‌گذاری هندسه دعوت نکرده بودند. بنابراین فرض می‌کنم هندسه، عربی شده‌ی اندازه است و تمام. و تمام؟

خب چرا دنبال فهمیدن واقعیت نروم؟ چرا خودم با مطالعه و چیدن اطلاعات مختلف، کنار هم به این نتیجه نرسم که هندسه همان اندازه است؟

پرسشگری، قهرمانی منحصر‌به‌فرد برای رهایی از شر سطحی‌بودن

مبحث هندسه ناتمام ماند. فرض می‌کنیم که من با شواهد و قراین به این نتیجه رسیدم که هندسه همان اندازه است. خب تفاوت این نتیجه‌گیری با نتیجه‌گیری قبلی که از روی هوا و صرفن با پذیرفتن یافته‌های دیگران بود، در چیست؟

تحلیل. و این تحلیل چه تغییری در نتیجه‌گیری‌های من داشت؟ در دم‌دستی‌ترین حالت خواهم گفت که این‌طوری بهتر است. اما در اصل منظور از بهترشدن، این است که من از یک نتیجه‌گیری سطحی به عمق رسیدم. شاید «تفکر عمیق» معیاری از تفکر تحلیلی باشد. تفکر تحلیلی، سبک‌سنگین‌کردن و اندازه‌گیری پیش‌فرض‌های مختلف و رنگارنگ در ارتباط با یک موضوع خاص است. یکی از بهترین ابزارهای اندازه‌گیری برای تفکر تحلیلی، پرسشگری‌ست.

مزایای پرسشگری

مرشدومریدبازی افیون جوامع شرقی‌ست. چرا افیون؟ تصور کنید فردی به مواد مخدر یا هر نوع ماده و یا روند اعتیادآوری وابسته شده. اما این وابستگی از کدام چشمه آب می‌خورد؟ از چمشه‌ی «راحت‌طلبی». سرسپردگی فکری بی‌چون‌وچرا در مقابل اندیشه‌ها و نظریات متعدد و رنگارنگ هم نوعی از راحت‌طلبی یا اعتیاد است؛ چیزی که به‌وفور در این جوامع مشاهده می‌شود.

خب برای فرار از این افیون باید بکنی؟ اول از هر چیز درست سوال بپرس. بله، درست شنیدی، سوالت اشتباه بود. فرار کردن  از یک‌سو و افیون و دسیسه‌‌پنداشتن هر چیزی نه تنها تو را به تفکر تحلیلی نمی‌رساند بلکه باعث گمراهی بیشتر می‌شود، چرا؟ چون تو با درپیش‌گرفتن این سبک اجتنابی زمین را در اختیار تخته‌نردبازان قهاری قرار می‌دهی که ابزار بازی خود را از چوب، خرده‌چوب یا حتا پلاستیک به «فکر» تغییر داده‌اند. اگر تو هم جزو دسته‌‌‌ی افیونی‌ها هستی، نگران نباش. راه‌حل در پرسشگری‌ست. تو با پرسیدن سوال _حتا ساده‌ترین سوال‌ها_ می‌توانی پیروز میدان باشی؛ خواه میدان تخته‌نرد، خواه پوکر فکری.

12 پاسخ

  1. خب بحمدلله بنظر می‌رسد از این یکی مصون مانده‌ام که من نخست پرسش و تردید و انکار بوده‌ام سپس دست و پا درآورده‌ام🌹

  2. صبا جان پرسشگری خیلی خوبه همان چیزی که من ان را بلد نبوده ام و هنوز هم یاد نگرفته ام. خجالتم نمیکشم با این سن و سال هنوز هم خجالت میکشم پرسشگر باشم.
    اما باید یه دوره پرشگری بیام پیشت.
    راستی فاطی نباید دامن می پوشید این تنبان دیگه چی بود؟
    و یه چیز دیگه چرا تو این همه خوب می نویسی و شدی قله افلاک بچه‌ها؟
    و در مورد آخرین پاراگراف من حرفا دارم که بوقتش میگم

    1. سلام علیکم بر لیلای دوران😘
      من خیال می‌کنم تو خیلی نسبت به خودت کم‌لطفی چون اتفاقن من تو رو انسان بسیار پرسشگری می‌شناسم و اتفاقن خیلی هم خوشم میاد که انقد توی روابطت یه رو داری. با توجه به تجربیات زندگانی سی‌ساله‌م کسایی که «رو» بودنشون خیلی زیاده آدمای بسیار پرسشگری هستن. می‌تونیم اون برنامه‌ی تفکر نقادانه رو که پارسال پاییز می‌خواستم پیش ببرم، دوباره استارت بزنیم آمـــــــــــا الان به لحاظ روحی به یه کمی استراحت نیاز دارم و نباید هی کارا رو تلنبار کنم. زین‌روی این مورد توی لیستمون قرار می‌گیره و من هر زمان که به استانداردهای آدمیزادی قبلم نزدیک‌تر شدم استارتش می‌زنیم، چطوره؟ والا این فاطی رو ما ترکا تنبون‌پوش کردیم و بعد صادرش کردیم به ضرب‍المثل‌های فارسی اینو از من نپرس برو از جدوآباد قدیمی ترکا بپرس که چرا به نیازهای پوشاکی فاطی بی‌توجه بودن.
      و یه چیز دیگه‌تر، تو خودت انقدر قشنگ می‌نویسی که وقتی بعد از قرنی فرصت کردم بیام یه سری به سایتت بزنم فکم چسبید به میزتحریرم و هنوزم که هنوزه جاش پاک نشده.
      و درمورد پاراگراف آخر، وقتش همین الانه بگو دا.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *